کیکاووس یاکیده

چه قدر دزدیدن نگاه
از چشمان تو
لذت بخش است.
گویی
تیله ای
از چشمم به دلم می افتد.
بانو !
با مردی که تیله های
بسیار دارد
می آیی؟

«کیکاووس یاکیده»

های بانو
خواب دیدم
در کوچه ها
رازهایم را می فروشند
لبخند می خرند
راست است که می گویند
لبخند
در خواب شگون ندارن؟!

«کیکاووس یاکیده»

من و تیر چراغ برق، دردمان یکی است
شب که می شود
سرمان تاریک
دلمان پرنور
صبح که می شود
سرمان سنگین
دلمان خاموش

«کیکاووس یاکیده»

انتظار بارانی را می کشم
که پلک برهم بگذارم
باریده است.
بانو!
به تماشای باران ستاره ها
بی چتر
بیا.

«کیکاووس یاکیده»

پاشنه آشیل را یافته ام
تمام شد،
تنهایی.
کافی ست
پلک هایم را ببندم
راستی بانو
آن ها را ندیده ای
جایی میان راه تو نبود

«کیکاووس یاکیده»

از غروبی که سایه ام را
کاشته ام
هیچ شکوفه ای
طعم بوسه خورشید را
نچشیده است.

«کیکاووس یاکیده»

دست کودکی ام را رها نکنی
یک چنارنشانه خوبی برای رسیدن به خانه نیست
تنها یک درخت را نشان کرده ام
های چنار!
ما گم شده ایم
دست تنهایی ام را رها نکنی
که یک نگاه، نشانه ی خوبی برای رسیدن به بانو نیست
تنها یک نگاه را
نشان کرده ام.

«کیکاووس یاکیده»

برای تن شستن ات
خزینه ای ساخته ام
در چاله پشت دلم
از صادقانه ترین اشک ها
سرد بود
اشک تازه ای بخواه!

«کیکاووس یاکیده»

پای رفتنم
پای رفتنم را پیش تو گذاشته ام.
یادت هست
که نروم؟
حال
تو رفته ای
با پای من؟
یا پای من رفته است
با تو؟

«کیکاووس یاکیده»

زمستان آمده است.
خسته ام
می خوابم
بهار که آمد
پیله ام را می شکافم
تا با پرهای خیس
دوباره
عاشقت شوم.

«کیکاووس یاکیده»

از آن روز که نی لبکم را شکسته ا ی
گنبدهایی که دستانم
بر حفره های پر آوای نی لبک می جست
آشیان مرغ خیالم گشته است.

«کیکاووس یاکیده»

ریشه در خاک
بغض می کند.
ساقه از ناله لبریز
تا جوانه
چروکیده و گریان
بوسه خورشید را
تجربه کند.
چروکیده و
گریان و
بی تجربه مانده ام.

«کیکاووس یاکیده»

سایه ام را در گلدانی کاشته ام
تا ریشه دار شود
و دیگر، کاخ شنی
آرزو هایم را
ویران نکند.

«کیکاووس یاکیده»

آویخته ام
از جایی که نمی دانم چیست
آویخته ام
از جایی که تابیداری
یا خواب
یا آب
تنها فریادی، فاصله است.
در آغاز عشق
شاید
ایستاده ام!
بانو !

«کیکاووس یاکیده»

آن دم
که دریا و آسمان
گم شود
پرواز، خواهم آموخت
پیش از آنکه چشمان تو
دوباره باز شود.

«کیکاووس یاکیده»

پیچک نگاهم
دزدانه تا پشت پنجره
اتاق تو
بالا آمده
به کجا خیره شده ای!
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود.

«کیکاووس یاکیده»

پابرهنه تا کجا دویده ای؟
که این همه
گل شکفته است؟!

«کیکاووس یاکیده»

بلورین است
چشمان مردی که ترا گم کرده،
از زمستان می آید،
نمی داند
شادی پرواز پرستوها
در آسمان بهار
از چیست!

«کیکاووس یاکیده»

صخره
دردی ست که زمین می زاید
تا به آب های شور دریا
مرهمش گذارد
صخره دردی ست بزرگ
که از خشمی فرو خورده می روید.
از این روست
چشمان صخره ای دارم.

«کیکاووس یاکیده»

می گویند
در میان کلام مقطع و خاموش نفس ها
پیچکی می روید
با برگ های داس
تا راه رسیدن به ایستگاه را
هموار کند.
نگران نباش
باران که بگیرد
تمام راه دوباره سبز می شود.

«کیکاووس یاکیده»

لب هایم را
باد با خود برده است
تا کوه
چشمان تو
آن هنگام که کودک بغض گم گشتن
بادکنک را در راه خورده است

«کیکاووس یاکیده»

شب پره ها
برای رسیدن به ماه بانویشان
شب را گم کرده اند
در میان این همه ماه فریب
که درختان مرده
گل داده اند
پرهایشان را گم کرده اند
بانو!
شب پره ها گم شده اند
گم شده ام.

«کیکاووس یاکیده»

نگاهم در آیینه
فرو می ریزد
جزیره ای به زیر آب
می رود
در ساحل آیینه
دستانی کورمال
عطر تو را می جویند
و پرندگان
بودن جزیره را
فراموش می کنند.

«کیکاووس یاکیده»

زنبیل پیرزنی را بردم
که هیچ نمی شناختمش.
گفت: به خانم سلام برسان!
با تو صمیمی بود
که می گفت خانم!؟
بعد از آن دیگر با زنبیل ندیدمش!

«کیکاووس یاکیده»

کسی را می شناسی که
شیشه شکسته پنجره ای را بند بزند
پیش از آنکه بروی
پیش از آنکه بشکند؟

«کیکاووس یاکیده»

می ترسم از سگ همسایه
دنبالم می کند
یکی از همین قفس من
برایش بساز
تا آدم شود

«کیکاووس یاکیده»

های بانو
شوخی نکن
چشم خسته، بسته می شود
قلب خسته
می ایستد.

«کیکاووس یاکیده»

بگذار در دور دست
جزیی از خیال باشم.
مثل کشتی
دور که هستم
شاعرم
پشت به خورشید
جزیی از افق!
نزدیک شوم
من هم
فریاد دیدبانم و دکل
بادبانم و زنجیر.

«کیکاووس یاکیده»

هر شب که می خواهم بخوابم
می گویم
صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ
وانمود می کنم
هیچ دلتنگ نبوده ام
صبح که بیدار می شوم
می گویم
شب، با چمدانی بزرگ می آید
ودیگر
نمی رود.

«کیکاووس یاکیده»