مریم حیدرزاده

باید به فکر غصه گل ها بود
فکر غروب ساکت یک خورشید
باید ز درد آینه ویران شد
از غصه سپیده به خود لرزید
باید به فکر کوچ پرستو ها بود
در فکر یک کبوتر بی پرواز
باید به جای یک دل تنها بود
آرام و ارغوانی و بی آغاز
باید به حرمت غم یک گلدان
آشفته بود و خم شد و ویران شد
وقتی دلی ز غربت غم تنهاست
باید شکسته گشت و پریشان شد
باید میان خاطر یک کودک
چیزی شبیه لطف عروسک بود
باید برای پنجره ای تنها
یک سایبان ز ساقه ی پیچک بود
باید برای تشنگی یک گل یاس
زیباتر از تصور باران شد
باید برای تازه شدن، گل داد
تسکین روح خسته ی یاران شد
باید فضای نیلی رویا را
گاهی برای پونه مهیا کرد
باید هوای سرخی رز را داشت
از آسمان ستاره تمنا کرد
باید ترانه های رهایی را
در کوچه های عاطفه قسمت کرد
باید فدای خنده ی یک گل شد
در خواب های آینه شرکت کرد
باید به خاطر گل یخ پژمرد
فکر پرنده های طلایی بود
باید سکوت آینه را فهمید
در انتظار صبح رهایی بود
باید به فکر حسرت شبنم بود
فکر سپیدی غزل یک گل یاس
فکر پناه دادن یک لاله
فکر غریب ماندن یک احساس
باید میان خواب گلی گم شد
آیینه بود و عاشق بارانی
باید شبی ز روی صداقت رفت
در کلبه ی نسیم به مهمانی
باید برای پونه دعایی کرد
زیر عبور تند زمان تنهاست
باید شنید قصه ی دریا را
تا دید او برای چه در غوغاست
باید به فکر عمر شقایق بود
فکر نیاز آبی نیلوفر
فکر هجوم ممتد یک اندوه
فکر هوای ابری چشمی تر
باید به فکر زردی دل ها بود
فکر حضور دائمی پاییز
فکر غریب بودن شمتی برف
باریدنی عجیب و کم و یکریز
باید برای عاطفه فکری کرد
پشت حصار فاصله ها مانده
آیا کسی به تازگی از احساس
شعری برای تازه شدن خوانده؟
باید به فکر رسم نوازش بود
آرام و مهربان و تماشایی
باید برای عاطفه شعری ساخت
با خانه های آبی و رویایی
باید فشرد دست محبت را
آن گاه آسمانی و زیبا شد
نوشید شهد عشق ز یک چشمه
که با احترام دریا شد
باید پناه و پر از احساس
باید دلی به وسعت دریا داشت
باید به اوج رفت و برای دل
یک خانه هم همیشه همانجا داشت

«مریم حیدرزاده»

«غصه نخور مسافر»

غصه نخور مسافر اينجا ما هم غريبيم
از ديدن نور ماه يه عمره بي نصيبيم

فرقي نداره بي تو بهار مون با پاييز
نمي بيني كه شعرام همه شدن غم انگيز

غصه نخور مسافر اونجا هوا كه بد نيست
اينجا ولي آسمون باريدنم بلد نيست

غصه نخور مسافر فداي قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشماي قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هواي دوري
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري

غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمونده بخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه كار گلا نيس
سفر يه امتحانه به جون تو بلا نيس

غصه نخور مسافر تو خود آسموني
در آرزوي روزي كه بياي و بموني

«مریم حیدرزاده»

«برای مخاطبم»

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده
می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده
یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه
اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده؟
چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من
دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقلتر از اینی این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون وتموم کن انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
اونی روکه دوست نداری دنبالت میاد تا آخر
اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده
تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد
رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده
سرنوشت گریه نداره خودت اینو گفتی اما
تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده
تو منو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم
چه قدر واسم عزیزه اونکه از من دل بریده

«مریم حیدرزاده»

آسمون آرزومون پر از ابرهای تيره
لالايی واست بخونم تا شايد، خوابت بگيره
اگه از خواب نپريدی، توی خواب خدا رو ديدی
يه جوری بپرس ازش كه، دلامون چرا اسيره
باز كه چشماتو نبستی، ببينم باز كه نشستی
می دونم، يه جوری هستی، كه دلت از همه سيره
اما بهتره بدونی ، طبق اصل مهربونی
دل واسه عاشق نبودن راه نداره، ناگزيره
چشای تو شده خسته، بغض آرزوت شكسته
اما باز تو فكر اينی اگه من رو نپذيره
بهتره بيدار نشينی،اونو توی خواب ببينی
واسه ديوونه بودن عزيزم، هميشه ديره
خوش به حال بعضی مردم كه شدن تو زندگی گم
التماس بی گناه ها پيششون چه قدر حقیره
نه به فكر عطر ياسن، نه به فكر التماسن
خنده داره واسشون كه دل ما، يه جايی گيره
چی بگم، شبم تموم شد، نديدم اونو، حروم شد
كاش می دونست يكی اين جا، بد جوری واسش می ميره
كاش كه بود يه قطره بارون واسه طرح نامه هامون
به دل هميشه دريات از كسی كه تو كويره

«مریم حیدرزاده»

«من كه ادعا نكردم»

نمي گم خطا نكردم من كه ادعا نكردم
همه گفتن بي وفايي من كه اعتنا نكردم

عازم سفر شدي تو من دلم مي خواست بموني
واسه موندن تو اما بخدا دعا نكردم

واسه تو كلي نوشتم كه يه جوري مبتلا شي
تقصير منه كه آخر تو رو مبتلا نكردم

توي كوچه ي رفاقت يه سلام جواب ندادم
تو دلم تويي اون و با كسي آشنا نكردم

مي دونم دوسم نداري حتي قد يه قناري
اما عاشقم هنوزم بدون اشتباه نكردم

ما جايي قرار نذاشتيم جز تو كوچه هاي رويا
اين دفعه تو اومدي من به قرار وفا نكردم

زير دين ناز چشمات يه عمريه دارم مي سوزم
تا خاكستري نشه دل دينمو ادا نكردم

اومدن واسه نصيحت به بهانه ي يه صحبت
عمرشون كلي تلف شد چون تو رو رها نكردم

راه آسمون كه بسته س گرچه قلبامون شكسته س
تا بحال انقد خدا رو اينجوري صدا نكردم

تو من و گذاشتي رفتي خواستي من ديوونه تر شم
باورت نمي شه شايد آخه جون فدا نكردم

نامه هاي عاشقونه با نشونه بي نشونه
اما از كساي ديگه س پس اونا رو وا نكردم

يادته عكست و دادي بذارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز ديگه هرگز به كسي نگا نكردم

تو از اون روزي كه رفتي نه تو رفتي كه ببيني
تا قيامت هم تو رو من از خودم جدا نكردم

«مریم حیدرزاده»

«تنها توقع»

نگات قشنگه ولیکن یکم عجیب و مبهمه
من از کجا شروع کنم دوست دارم یه عالمه

من و گذاشتی و یه بار دیگه رفتی سفر
نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه

تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه
من چجوری واست بگم بارون قشنگ ونم نمه

هوای رفتن که کنی واسه تو فرقی نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلای مریمه

آخرشم دق می کنم تا منو دوست داشته باشی
مردن که از عاشقیه یه دفعه نیست که کم کمه

من نمی دونم تو چرا اینجور نگاهم می کنی
زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه

می پرسم از چشمای تو ممکنه اینجا بمونی؟
می خندی و جواب می دی رفتن من مسلمه

برو به خاطر خودت اما به من یه قول بده
هرجای دنیا که بری دیگه نشو مال همه

رسمه که لحظه ی سفر یادگاری بهم می دن
قشنگ ترین هدیه ی تو تو قلب من یه مشت غمه

شاید اینو بهم دادی که همیشه بامن باشه
حق با تو تو راست می گی غمت همیشه پیشمه

دیدی گلا شب که می شه اشکاشونو رو می کنن؟
یادت باشه چشم منم همیشه غرق شبنمه

تو می ری و اسم منو از رو دلت خط می زنی
اسم قشنگه تو ولی همیشه هرجا یادمه

چشمای روشنت یه کم کاشکی هوای من و داشت
تنها توقعم فقط یه بار جواب ناممه

«مریم حیدرزاده»

«مث فصلا»

توي باغا گل سرخي توي آسمون ستاره
جايي رو سراغ ندارم كه نشون از تو نداره

تاريخ تولد تو توي دفتر حسابم
شب كه چشمام و مي بندم باز نمي ذاري بخوابم

عكس تو جور عجيبي توي چشمام مي درخشه
ديوونم خدا مي دونه كاش خودش من رو ببخشه

توي تابستون نسيمي آفتابي توي زمستون
تو هموني كه گرونه نمي ياد به دستم آسون

وقتي من تو آسمونم تو توي راه زميني
مشكل اينه چون عزيزي هر جا باشي نازنيني

سفر دور و درازت بي خطر باشه الهي
بي خبر من و گذاشتي ولي نه تو بيگناهي

قيمت نگاه نازت خيليه مث صداقت
مث خوب بودن تو سختي واسه اثبات رفاقت

توي خرداد گل ياسي توي آبان گل مريم
چه شكنجه ي قشنگي مي كشيم من و تو كم كم

چه تفاهمي تو عاقل دل من مات و ديوونه
درمونم دست چشاته اينم آخرين بهونه

دل تو يه وقتا سنگه يه روزم مثل بلوري
شبا گاهي قرص ماهي يه روزم يه تيكه نوري

حوصله كه داشته باشي دو سه جمله مي گي گاهي
اما ميلت كه نباشه نمي دي حتي نگاهي

چون غروب خيلي قشنگه تو خود غروبي
چي بگم قحطي واژه ست هر چي هست خيلي خوبي

عكس نازت رو گذاشتم گوشه ي سفيد دفتر
تا ديگه هيچكي نبينه يكي كمتر باشه بهتره

مث ‌آسمون عجيبي شبي آبي شبي قرمز
ولي هر رنگي كه باشي من و دوست نداري هرگز

يه روزي مي شي يه دريا فرداش اما مثل كوهي
هر چي كه دلت مي خواد باش هر جا باشي با شكوهي

پره از اسم قشنگت صفحه صفحه ي كتابم
به همون تعداد اسما تو ولي دادي عذابم

لااقل خوب شد كه لطفي كردي و واسم نوشتي
معني حرف تو اين بود كه مطيع سرنوشتي

دلم و دادم به دست تو براي يادگاري
قابلي نداره بردار مي دونم دوسم نداري

وقتي كه بارون مي گيره چشام از عشق تو خيسه
دل برات به قول سهراب زير بارون مي نويسه

تنها آرزوم همينه تا يادم نرفته راستي
كاش يه روز بهم بگي كه من همونم كه مي خواستي

«مریم حیدرزاده»

«آنجا نمی ماند»

به من او گفت فردا می رود اینجا نمی ماند
و پرسیدم دلم او گفت :نه تنها نمی ماند

به او گفتم که چشمان تو جادو کرده این دل را
و گفت این چشمها تا ابد زیبا نمی ماند

به او گفتم دل دریایی ام قربانی چشمت
ولی او گفت این دل دائما دریا نمی ماند

به او گفتم که کم دارم تو را رویای کمرنگم
و پاسخ داد او در عصر ما رویا نمی ماند

به او گفتم که هر شب بی نگاه تو شب یلداست
ولی او گفت کمی که بگذرد یلدا نمی ماند

به او گفتم قبولم کن که رسوایت شوم او گفت
کسی که عشق را شرطی کند رسوا نمی ماند

و حق با اوست عاشق شو همین و هر چه باداباد
چرا که در مسیر عاشقی اما نمی ماند

خدایا خط بکش بر دفتر این زندگی اما
به من مهلت بده تا بشنوم آنجا نمی ماند

«مریم حیدرزاده»

«فدای اون که»

برای عاشقی دیره
ولی باز دست تقدیره
تا دستامون نره بالا
جایی بارون نمی گیره
دلی که دادمش دستت
دیگه از زندگی سیره
نیومد وقتی هم اومد
فقط گفت که داره می ره
نگفتم من خداحافظ
آخه قلبم هنوز گیره
بدون این قلب دیوونه
دیگه محتاج زنجیره
بمون این زخم رو بدتر کن
عجیب محتاج شمشیره
بریزم اشکام وشاید
آخه این آخرین تیره
نگی تو اونی که رفته
وجودش غرق تقصیره
فدای اون که تو خوابم
منو تحویل نمی گیره

«مریم حیدرزاده»

«خدا کند»

دلي كنار پنجره نشسته زار مي زند
و خواب ديده ام شبي مرا كنار مي زند

غروب ها كه مي شود خيال چشمهاي تو
تو را دوباره در دل شكسته جار مي زند

يكي نگاه مي كند يكي گناه مي كند
يكي سكوت مي كند يكي هوار مي زند

و عشق درد مشترك ميان ماست با همه
كسي كه شعر گفته يا كسي كه تار مي زند

درست مثل بازي گذشته هاي شاعري
كه جاي سنگ و گل به دوستش انار مي زند

خدا كند به وعده اش وفا كند كه گفته بود
شبي مرا به جرم عشق خويش دار مي زند

«مریم حیدرزاده»

«جواب نامت»

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن
هنوزم پر می کشه دل برای به تو رسیدن
واسه جواب نامت می دونم که خیلی دیره
بذا به حساب غربت، نکنه دلت بگیره
عزیزم بگو ببینم چه رنگه روزگارت
خیلی دوست دارم تو مهتاب بشینم یه شب کنارت
سرتو با مهربونی بذاری به روی شونم
تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم
حالم و اگه بپرسی خوبه، تعریفی نداره
چون بلا تکلیفه عاشق آخه تکلیفی نداره
نکنه ازم برنجی تشنه ام تشنه بارون
چه قدر از دریا ما دوریم بی گناهیم هر دوتامون
بدجوری به هم می ریزه من و گاهی اتفاقی
تو اگه نباشی از من نمی مونه چیزی باقی
می دونی که دست من نیست بازیای سرنوشته
رو قشنگا خط کشیده زشتارو برام نوشته
باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه
اما اشکات رو نگه درا نذار اینجوری بریزه
من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد
باقیش و بگم می بینی گریه هات کلی حروم شد
حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی
من نگاهت کنم و تو، تو چشام عشق و ببینی
یادته من و تو داشتیم ساده زندگی می کردیم
از همین چشمه شفاف رفع تشنگی می کردیم
یه دفه یه مهمون اومد، عقلم رو یه جوری دزدید
دل تو به روش نیاورد از همون دقیقه فهمید
اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه
یا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه گذشت و دیدم دل من دیوونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه من باخبر شد
اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده
اما بعد دیدم که عشقه آخه اندازش زیاده
تو بازم طاقت اوردی مث پونه ها تو پاییز
سرنوشت تو سفیده ماجرای من غم انگیزه
بدجوری دیوونتم من، فکر نکن این اعترافه
همیشه نبودن تو کرده این دل و کلافه
می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من
می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من
می دونم دوسم نداری مث روزای گذشته
من خودم خوندم تو چشمات یه کسی این و نوشته
اما روح من یه دریاست پراز موج و تلاطم
ساحلش تویی و موجاش خنجرای حرف مردم
آخ چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن
رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن
من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه
سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه
تو که چشمای قشنگت خونه ی صد تا ستاره س
تو که لبخند طلاییت واسه من عمر دوباره س
بیا و مثل گذشته جز به من به همه شک کن
من بدون تو می میرم بیا و بهم کمک کن

«مریم حیدرزاده»

«انتخاب من»

ای علت قشنگی رویا و خواب من
تنها دلیل گل شدن اضطراب من

ای راه حل ساده ی جبران تشنگی
فواره ی نگاه قشنگ تو آب من

رفتی چه قدر ساده دل آسمان شکست
در عکس مهربان تو در کنج قاب من

باران چه قدر حرف تو را گوش می کند
می بارد آن قدر که نیایی به خواب من

گرچه نگاه عاشق تو هیچ کم نکرد
از اوج دل ندادن تو یا عذاب من

اما دل شکسته ی من باز هم نوشت
صد آفرین به چشم تو و انتخاب من

«مریم حیدرزاده»

«من با تو هرگز»

سلام ای بی وفا،‌ ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
آخه این بار شده من با تو هرگز
نمی خوام حالتو حتی بدونم
تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت،‌ یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد
که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو،‌ مهر لباش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
ولی دیگه گذشت اون حرفا،‌ خانوم
تعجب می کنی آره عجیبه
می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم؟
با این نامردیت بازم باهاتم؟
برات کافی نبود حتی جوونیم
تموم شد آره گم شد مهربونیم
دیگه هر چی کشیدی بسه دختر
نمی بینیم همو این خوبه،‌ بهتر
دیگه بسه برام هر چی کشیدم
فریبی بود که من از تو ندیدم؟
دروغی هست نگفته مونده باشه؟
کسی هست تو خیال تو نباشه؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
دریغ از یک نگاه عاشقونه
دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا، این رسم ما نیست
اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
چیه توهین به ذات محترم شد؟
دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ
که عشق ما رسید به سد هرگز

«مریم حیدرزاده»

«من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام»

عطر زرد گل یاس رو نمی خوام
نمره بیست کلاسو نمی خوام
من فقط واسه چش تو جون می دم
عاشقای بی حواسو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام
دوره گرد گل فروشو نمی خوام
اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
من کسی با قد رعنا نمی خوام
چشای درشت و گیرا نمی خوام
دوس دارم قایق سواری رو، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
چشم شرقی سیاهو نمی خوام
صورتای مثل ماهو نمی خوام
آخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
اون دو تا چشم قشنگو نمی خوام
حتی اون که بلده شکار کنه
صاحب تیر و تفنگو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
شعرای ساده و تازه نمی خوام
اون که می گه اهل سازه نمی خوام
من دلم می خواد تو رو داشته باشم
واسه ی اینم اجازه نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
سفر دور جهانو نمی خوام
رنگای رنگین کمانو نمی خوام
لحظه و ساعت عمر من تویی
تو که نیستی من زمانو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
فالای جور واجور رو نمی خوام
نامه های راه دور و نمی خوام
واسه چی برم ستاره بچینم
ماه من تویی که نور و نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
آذر و خرداد و تیر و نمی خوام
آدمای سر به زیر نمی خوام
من خودم تو چشم تو زندونیم
حق دارم بگم، اسیرو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
دل رسوا و دیوونه نمی خوام
یا تو، یا هیچکس دیگه به خدا
خدا هم خودش می دونه،‌ نمی خوام
خرداد و اردیبهشت و نمی خوام
بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
یکی پرسید اگه آخرش نشه
حتی این خیال زشتو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
تو فرشته ای من آدم نمی خوام
می دونی خیلی زیادی واسه من
همیشه عادتمه،‌ کم نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه کی
تویی که گفتی شما رو نمی خوام

«مریم حیدرزاده»

«دیدی آخرش»

دیدی ‌آخرش من و گذاشت و رفت
از زمین قلبم رو بر نداشت و رفت
دیدی آخرش من و دیوونه کرد
واسه رفتن همینو بهونه کرد
دیدی اون وعده هایی که رنگی بود
تمومش فقط واسه قشنگی بود
دیدی اون که دلم و بهش دادم
رفت و از چشمای نازش افتادم
دیدی اونی که می گفت مال منه
دم آخر نیومد سر بزنه
دیدی خط زد اسمم و از دفترش
رفت و اسفند نزدم دور سرش
دیدی اون نخواست برم به بدرقش
دیدی که باختم توی مسابقش
دیدی مهربونیا رو زد کنار
رفت و چشمام و گذاشت تو انتظار
دیدی رفت گذاشت به پای سرنوشت
گفت شاید ببینمت توی بهشت
دیدی بی خبر گذاشت و رفت و سفر
گفت بذار بمونه چشم اون به در
دیدی افتاد اسم من سر زبون
همشون گفتن به اون نامهربون
دیدی که دعاها مستجاب نشد
آخرم دلش واسم کباب نشد
دیدی لااقل نزد به پنجره
که بهم خبر بده می خواد بره
دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا
ولی من سپردمش دست خدا
دیدی قولاش و گذاشت تو چمدون
که دیگه نمونه از اونا نشون
دیدی با دل این و در میون نذاشت
رفت و از خاظره ها نشون نذاشت
دیدی آخرش من رو نظر زدن
تو سر این دل در به در زدن
دیدی آخرش من و تنها گذاشت
تشنه رو تو حسرت دریا گذاشت
یعنی رفته اونجا آشیان کنه
یا می خواسته من رو امتحان کنه
دیدی حتی اون نگفت می ره کجا
چه بده رسمای روزگار ما
دیدی خواستمش ولی من و نخواست
اینم از بازیای دنیای ماست
حالا چند روزیه که بدون اون
چشم من خیره شده به آسمون
امون از عاشقیای چن روزه
که فقط یکی تو شعرش می سوزه
چه کنم خدا پشیمونش کنه
یا که مثل من پریشونش کنه
رفت و دیگه نمی یاد به شهر ما
بهتره بسپرمش دست خدا

«مریم حیدرزاده»

«وعده ی ما لب دریا»

روی عکسا گرد و خاکه
بیشتر دلا هلاکه
قحطی گلای پونه ست
تقدیرا دست زمونه ست
عهد و پیمونا شکسته
رشته ی دلا گسسته
تقویما رو ماه تیره
زندونا پر اسیره
آدما یا همه مردن
یا که مات و دل سپردن
عصر ما عصر فریبه
عصر اسمای غریبه
عصر پژمردن گلدون
چترای سیاه تو بارون
مرگ آواز قناری
مرگ عکس یادگاری
تا دلت بخواد شکایت
غصه ها تا بی نهایت
دلای آدما تنگه
غصه هم گاهی قشنگه
چشما خونه ی سواله
مهربون شدن محاله
حک شده روی هر دیواری
که چرا دوسم نداری
خونه هامون پر نرده
پشت هر پنجره پرده
تا دلت بخواد مسافر
تا بخوای عاشق و شاعر
شبا سرد و بی عروسک
دلای شکسته از شک
زلفای خیلی پریشون
خط زدن رو اسم مجنون
شهری که سرش شلوغه
وعده هاش همه دروغه
چشمای خیره به جاده
عشوه های نخریده
آسمونا پر دوده
قلب عاشقا کبوده
گونه ی گلدونا زرده
رفته و بر نمی گرده
آدما بی سرگذشتن
آهوا بدون دشتن
دفترا بدون امضا
ماهیا بدون دریا
تشنه ها هلاک آبن
همه حرفا بی جوابن
نصف زندگی نگاهه
بقیش همه گناهه
خدا رو انگار گذاشتن
رو زمین و بر نداشتن
در و دیوارا سیاهه
آدرسامون اشتباهه
شب و روزا پر عادت
وقت که شد شاید عبادت
خدا مال غصه هاته
وقتی غم داری خداته
روی آینه ها غباره
شیشه ی پنجره تاره
بغضا بی صدا و کاله
همه از فکر و خیاله
قلک خوبیا خالی
مهربونیا خیالی
قفسا پر پرنده
لبای بدون خنده
نه شنیدنی نه گوشی
نه گلی نه گل فروشی
مرگ جشنای تولد
مرگ اون دلی که گم شد
خستگی، بی اعتمادی
شک و تردید زیادی
امتحان های مکرر
لونه های بی کبوتر
مشقامون بدون امضا
آسمون همیشه رسوا
نمره های عشقمون تک
باغامون بدون لک لک
همه غایب توی دفتر
مث بالای کبوتر
خونه ها بدون باغچه
بدون حافظ و طاقچه
نه برای عشق میلی
نه کسی به فکر لیلی
دیگه پشت در بسته
کسی بیدار ننشسته
نه کسی نه انتظاری
نه صدای بی قراری
واسه عاشقی که دیره
لااقل دلت نگیره
کاش تو قحطی شقایق
باز بشیم سوار قایق
بشینیم بریم تو دریا
من و تو تنهای تنها
ماهیا خیلی امینن
نمی گن اگه ببینن
انقدر می ریم که ساحل
از من و تو بشه غافل
قایق و با هم می رونیم
می ریم اونجاها می مونیم
جایی که نه آسمونش
نه صدای مردمونش
نه غمش نه جنب و جوشش
نه صدای گل فروشش
مث اینجا ‌آهنی نیست
خوبه اما گفتنی نیست
پس ببین یادت بمونه
کسی ام اینو ندونه
زنده بودیم اگه فردا
وعده ی ما لب دریا
صبح پاشو بدون ساعت
که فراموش بشه عادت
نره از یاد تو زیبا
وعده ی ما لب دریا

«مریم حیدرزاده»